و با آن که می ترسم و مضطربم ،
باز با تو تا آخر دنيا هستم .
می آيم کنار گ�تگوئی ساده
تمام رؤياهايت را بيدار می کنم
و آهسته زير لب ميگويم
برايت آب آورده ام ، تشنه نيستی ؟