Thursday, March 28

جسم خاک از عشق بر ا�لاک شد

بَند ب�گسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سيم و بند زر
گر بريزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد قسمت يک روزه ای
کوزهء چشم حريصان پ�ر نشد
تا صد� قانع نشد پ�ر د�ر نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عيبْ کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طــــبيب جمله عــــلتهای ما
ای دوای نَخوت و ناموس ما
ای تو ا�لاطون و جالينوس ما
جسم خاک از عشق بر ا�لاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
هر که او از همزبانی شد جدا
بی زبان شد گر چه دارد صد نوا
چون که گل ر�ت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت
جمله معشوقست و عاشق پرده ای
زنده معشوقست و عاشق مرده ای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پر وای� او

يا حق
خوش بحال ديوونه ،
که هميشه خندونه .
اولين حسی که در برخورد با يک ديوانه به شما دست ميدهد چيست ؟
دلسوزی و ترحم ، آرزوی بهبودی وش�ا ، حقير و مسخره کردن ، بی ت�اوتی ، يا شايد هم با ديدگاهی مذهبی او را نتيجهء اعمال والدين آن �رد ديوانه بپنداريد و يا با يادآوری داستان پيرمرد قايقران و قايقی که توسط خضر نبی سوراخ شد آنرا در جهت صلاح بدانيد !؟
شما با کدام ترکيب بيشتر موا�قيد ؟ انسان حيوان نما يا حيوان انسان نما ؛ هر چند در نهايت توا�ق يا عدم توا�ق هيچ تأثيری در سرنوشت ما نخواهد گذارد وما همچنان با همين وضعيت ادامه خواهيم داد، شايد بد نباشد که بدانيم در درونمان به کدام باور بيشتر اعتقاد داريم .
در ابتدای پيدايش زمين و پس از تکوين و تکامل آن ، موجوداتی چه زنده و چه غير آن از جمادات و نباتات گر�ته تا حيوانات و از خونسرد و خونگرم گر�ته تا تک ياخته ای و ... همه و همه با رعايت قوانينی نانوشته در کنار يکديگر براحتی يا بسختی در کنار هم زندگی ميکردند .
يکی بود ، يکی نبود . و اما جونم براتون بگه از اون يکی که بود : آب بود ، زمين بود ، خورشيد بود ، ماه بود ، ببر و شير و پلنگ و انسان و گوريل و گاو و گوس�ند و ... خلاصه همهء اينها بودند ، راستی کوه و دشت و کوير و آسمان هم بودند . روزی از روزها که خدا حوصله اش از آنهمه تکرار بازيهای تام و جری سر ر�ته بود و به يک بازی جديدتر که بتواند برای هميشه تنوع هم داشته باشد ميانديشيد تصميم گر�ت که مقداری از عقل و هوش واستعداد خود را به موجودی از موجودات روی کره زمين ببخشد . آنرا به آسمان و کوه عرضه کرد ، اما آنها باهوشتر از آن بودند که خود را داخل يک بازی ناشناخته کنند ، حتی الاغ هم از پذيرش آن امتناع کرد . پس تصميم برآن شد که آنرا بصورت يک ميوهء ممنوعه درآورده وبه همهء موجودات اعلام شود که حتی نزديک شدن به آنهم ممنوع است . باز هم هيچکدام از موجودات رغبتی برای داشتن آن از خود نشان نداد تا اينکه يکی از حيوانات که آدم نام داشت گول ؟ خورد ( چه �رق ميکند خدا يا شيطان ) و به آن ميوه نزديک شد و کاری که نبايد ميشد شد ! هه هه هه ...
و اما جونم براتون بگه از اون يکی که نبود ولی حالا ديگه بود ؛ چرا ؟ چون گول خورده بود !!!

شايد بيشترين تناسب اجرای عدالت مابين جسم از يکسو و ذهن و روح آدمی از سوی ديگر در مورد ا�راد ديوانه رعايت شده باشد . نظر شما چيست ؟

يا حق

Wednesday, March 27

... هر يک از ما در قلمرو زندگی شخصی خويش قادريم باورهای من�ی موروثی را به تدريج تغيير دهيم و سهمی در تبديل اين (( رؤيای دوزخی )) به (( رؤيايی بهشتی )) اي�ا کنيم .
...با اين باور که زندگی بر سياره زمين مقطعی کوتاه و تجربه ای گذراست ، تل� کردن آن با تداوم بخشيدن به رؤيای دوزخ کاری عبث مينمايد . ولی اگر کسی زندگی کوتاه انسان را در اين سياره پرونده ای مجزا و بدون سابقه و بدون تداوم بداند ، آنگاه ديگر تل� کردن اوقات پرارزش زندگی به بد گويی و بد انديشی دربارهء ديگران يا سرزنش و شماتت بی حاصل خويشتن باز هم عبث تر و بيهوده تر جلوه ميکند .
... همانطور که شک و ظن و عيبجويی و سرزنش ديگران آثار بسيار من�ی و مضر و مخربی دارد ، داشتن اين انديشه های من�ی نسبت به خويشتن نيز بسيار صدمه زننده است ... آنچه قابل نکوهش است اين است که بسياری از ا�راد در تمام ساعات روز ، چه در وقت کار و چه در وقت استراحت ، ذهن خويش را لبريز از سرزنش و عيبجويی نسبت به خود يا ديگران يا هر دو ميکنند و انرژی بسيار ارزشمندی را که در کل هستی جايگزينی ندارد و سهم آنان برای است�ادهء درست از يک روز زندگی بهمراه کار ، سازندگی ، گردش در طبيعت يا ابراز و اظهار محبت به عزيزان و اطرا�يان است ، صر� مخرب ترين و بيهوده ترين �عاليتهای ذهنی يعنی غيبت ميکنند ... غيبت از حضور ، غيبت از لحظهء حاضر ... و اين همه نتيجه ای �وری دارد و آن اينستکه تمرکز در هر کاری را که شخص به آن مشغول است از بين ميبرد و کي�يت آن را پايين ميآورد .
برگر�ته از مقدمهء دل آرا قهرمان در ترجمهء کتاب خرد سرخپوستان تولتک اثر دون ميگوئل روئيز

يا حق
اگر او را ببوسيد ،
شما يک آقا نيستيد .
اگر او را نبوسيد ،
اصلاً مرد نيستيد .

اگر از او تعري� کنيد ،
شما داريد دروغ ميگوييد .
اگر از او تعري� نکنيد ،
شما برای چی خوبيد .

متن بالا برگر�ته از نوشته ايست که معتقد است زنان مخلوقات پيچيده ای هستند !
نظر شما چيست ؟ من تنها به نکته ای که يک دوست به من گوشزد کرد اشاره ميکنم و بس : زن و مرد همچون سايه های همديگر هستند ، اگر به سمتش بروی از تو دور ميشود و اگر از او برگردی بدنبالت خواهد آمد .
نميدانم ، شايد اين يک نظريه بدبينانه باشد . �قط ميدانم که در زمانه ای بسر ميبريم که در آن همه متهم هستند و بايد ثابت کنی که بيگناهی !
در ره� منزل ليلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی .

يا حق

Wednesday, March 20

نامه های من به کيميا ... 5

عزيز دل بابا ...
عيدت مبارک باشد . صد سال به آن سالهايی که تو در کنارم باشی و با هم ، در کنار هم سر س�رهء ه�ت سين بنشينيم .
آن سال چه سال زيبايی خواهد بود و چه باشکوه ؛ وقتی ترا چون نگينی بر انگشتان ه�ت سين بنشانم و تلألؤ وجودت را روشنی بخش گذار از سال پژمرده کنم ، چشمان به درد نشسته ام از زخم روزگار را به گسترهء چشمانت تش�ی دهم ، دستان به گرد نشسته ام را به بلور انگشتانت بتکانم و پاهای ز� بَرد گسسته ام را از سرمای زمستان برهانم .
وای چه آرزوی دوری ! چقدر زيباست آن لحظه ای که ترا ، تنها ترا در کنار خود داشته باشم و شاهد س�رهء هزاران سين و سرور چشمانت باشم ...
پس ک�ی ميآيی عزيز دل بابا

********************************************************************************
دقايقی چند تا تحويل سال باقی نمانده و من هنوز مردد ...!
پس برايتان مينويسم :
سلامی به زيبا د�لانی که ديوانه اند
کلامی به آنان که با عشق بيگانه اند .

برای همهء شما سروران گرامی
سعادت ،
سربلندی ،
س�رور ،
سخاوت ،
سرا�رازی ،
سلامت ،
و سرسبزی
ه�ت سين زندگی را آرزومندم .

دوستدار همهء شما ؛ وحيد
ياحق

Wednesday, March 13

اطلاعيـــــــه شمـا رهء يــــک

ملّت شهيد پرور وبلاگستان توجه �رماييد
نظر شما را به اطلاعيه ای که هم اينک از قلل پوشيده از يخ قرارگاه خاتم ال بند بيار لباسهامو آويزون کنم خشک بشه ميا�ته ، بدستمان رسيده است جلب ميکنم ( البته با حکم قضايی معتبر ! ) :
در راستای اعلام حمايت از انت�اضهء سنگين ملت �لسطين وجمع آوری امضا جهت حمايت از مظلومين کنگويی و کاستاريکايی واعلام انزجار از تهديدات کلاهک هسته ای آمريکای زمين خوار که همواره نوک لوله های خودکارش را جهت پرتاب هستهء آلو ، هستهء هلو ، ماش ( با ماچ اشتباه نگيريد ) و ... بسمت محور شيطان ( DEVIL AXIS ) نشانه روی کرده است و بهمراه آن اندکی ت�� ( با گذر از �يلتر تازه به بازار آمده شمس = آب دهان ) به قيمت جان پدرش به ما صادر ! �رموده اند م�تخريم باطلاع عموم ( ع�موم نه عَموم ) برسانيم : ما به آمريکا پشت کرده ايم ، آمريکا هر غلطی که ميتواند بکند !!! ( ليکن اميدواريم که اين مطلب به گوش جماعت قزوينيهای مقيم آمريکا نرسد چرا که در آنصورت پس از بيست و 5 سال زندگی با عزت ... واويلا ! )
همچنين پس از بررسيهای کارشناسی متعدد در زمينه های متنوع و جذاب سکسواليته ( همان ترشی ليته خودمان ) ، پورنوگرا�يک و ... در کميسيونهای تخصصی مدرسهء عالی لائيک جهان کودک ( هر گونه تشابه اسمی با بزرگراه شهيد حقانی تکذيب ميشود ) و در راستای زنده نگه داشتن امر خطير امر به هموژنيزه ( و تمامی ه�موهای ديگر ) و نهی از پاستوريزه ، برگزاری شب شعری با حضور اساتيد ع�ظام جناب آقايان سعيد امامی ( توضيح اينکه ايشان پس از استعمال داروی نظا�ت و بازگشت از جهان باقی در کالبد انسانی �داکار در ميدان اصلاحات جنب تابلوی گردش به راست ممنوع بساط نان و خرمايی پهن نموده و ارائهء خدمت ميکند . شما هم ميتوانيد جهت دريا�ت پيشنهادات خود به پمپ بنزين نزديک شده و به وصال برسيد ؛ متشکرم .) ، تسخيری ، آملی و سرکار خانم سيما لاريجانی را در دستور کار خود قرار داده است و بپاس خدمات شايان گ�تگوی تمدنها در هزارهء سوم با اکثريت آرا آنرا هويت 3 ناميده ايم و اعلام ميداريم : ما به تمامی همکاران خود در سراسر گيتی خانم که همگی انسانهايی �رهيخته و با کمالات هستند ماًموريت داده ايم جهت نيل به اهدا� والای انسانی ، خود را جهت مبارزه با سوسکهايی چون جورج بوش مياد ، بيل کلنگتون ميره ، به سلاحهای کشتار غير دسته جمعی همچون کارد ميوه خوری ( جهت کندن پوست هر چی ... سيب زمينی زبون ن�هم و بی رگ ) ، مقداری سموم د�ع آ�ات انسانی و اندکی ديناميت ( حدوداً چند ت�ن يا تَن ) جهت انهدام معادن و کش� منابع جديدی از باغهای زيتون مجهز نموده و با حضور در محلات مختل� وبلاگستان محتوا و ساختار ( يا بقول بابابزرگ استروکتور ) آنها را بررسی کرده و در جهت ارتقای کي�يت و محبوبيت آنها اقدام به هک کردنشان نموده و در صورت عدم پاسخگويی روابط عمومی بهمراه آب داغ و لي�� صابون سازمان مربوطه با نصب پلاک اعزام به تعميرگاه پاک ياد�ت نره ، دل آنها را به طرق مختل�ه گرم مينماييم ( در راستای شعار نه شرقی ، نه غربی است�اده از سيگارهای ساخت داخل توصيه ميشود ) .
در ضمن علاقمندان به شرکت در اين شب شعر ميتوانند پيشنهادات خود را جهت برگزاری هر چه با شکوه تر با شماره تل�ن 2020 کسی در دسترس نيست ، روابط عمومی انجمن حمايت از استکبار جهانی و استحمار وطنی در ميان بگذارند .

با تشکر �ائقه
امضاء ؛ کوسه
...
...
سر من از نالهء من دور نيست
ليک چشم و گوش را آن نور نيست
...
روزها گر ر�ت گو رو باک نيست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نيست
...
داداش آريا ، تو مرامت نميبينم که ر�يق نيمه راه باشی . اما اگر تصميم به ر�تن گر�تی بايد بگويم :
...
بـه شکو�ه ها بـه بـاران برسان سلام ما را
دوستت دارم
يـا حق

Tuesday, March 12

تا کنون اين جمله را شنيده ايد : (( من از انجام هيچ خدمتی به ديگران �روگذار نخواهم کرد اما هيچوقت نميتوانم از کسی بخواهم کاری برايم انجام دهد ! )) آيا اين عجيب نيست !؟ ؛ در دنيايی که پر از انسانهای مأيوس و ناکام است اغلب مردم ما حتی از عنوان کردن خواسته های بحق خود امتناع ميکنند و آنرا عزت ن�س مينامند !!!
به چهار دليل عمده مطرح کردن خواسته ها حائز اهميت است :
ال� - درخواست کردن نشانهء " اعتماد بن�س " و ارزش قائل شدن برای " خود " است ؛ همان که از همه کس و همه چيز به ما نزديکتر است . با طرح خواسته های خود به ديگران ت�هيم ميکنيم که ما دارای حقوق وامتيازاتی هستيم واحساس شايستگی ميکنيم ؛ و اين آغاز پيدايش يک نگرش مثبت به مقولهء عنوان کردن توقعات و خواسته هايمان است .
ب - درخواست کردن برای سلامت ذهن و روح ما مهم است . وقتی خواست خود را عنوان نميکنيم اين امکان وجود دارد که ناديده گر�ته شويم ، مورد بی توجهی قرار بگيريم و کنار گذاشته شويم ؛ و نتيجه آن عجز و محروميت و مخ�ی ماندن ارزشهای واقعی ماست . وقتی بر احساسات و خواسته های خود سرپوش گذاشته و آنها را بيان نکنيم قلب ما به تپش ميا�تد ، و اين اولين نشانه عدم اعتماد بن�س است .
ج - درخواست کردن اولين قدم منطقی برای ت�هيم خواسته های خود به ديگران است زيرا هيچکس قادر به خواندن ذهن ما نيست .
د - با درخواست کردن اين امکان را به ديگران ميدهيم که در لذت کمک کردن به ما سهيم باشند . در واقع امتناع از درخواست کردن نوعی خودخواهی است .
نهايت اينکه ؛ اگر قصد کمک به ديگران را داريم بايد اين شانس را به آنها هم بدهيم که از رضايت خاطر ناشی از کمک به ما محروم نشوند .

Monday, March 11

عاشقان خاموشند
از درون ميجوشند
خلوت زمزمه ها
م�ی� غم مينوشند

يا حق

Sunday, March 10

مردن گناه نيست ، ذره ذره مردن گناه است .
و من يک گناهکار واقعی ...

يا حق
زمزمه های شبانه در خلوت تنهايی :

نياز من و ناز تو .......... و همچنان ناز تو و نياز من ؛ تا انتهای خوشبختی .
بار پروردگارا : مرا از درک اين ناز عاجز مکن چرا که تو خود اين نياز را در وجود من به وديعه گذاشته ای .
بار الها : همراه و همپايی بر نيازم گذار ، نامش تعهد ؛ تا به ناز او نيازمندی متعهد باشم .

دوستتان دارم
يا حق

Thursday, March 7

." Yesterday is history , tomorrow is unknown and today is present ; So we call it " present tense
ديروز تاريخ است ، �ردا نامعلوم و امروز هديه ؛ برای همين است که آنرا زمان حال ميناميم .

يا حق

Wednesday, March 6

چه ساده با گريستن خويش زاده ميشويم و
چه ساده در گريستن ديگران ميميريم .
اما ميان دشواری دريا و تبسم کرانه ، �اصله اي ست .
پادشاه و وزير عزيزمان در غم از دست دادن پدر به سوگ نشسته اند .
آبجی آزاده و آبجی ميترا هم در غم از دست دادن استاد گرانقدرشان غمگينند .
ومن هم در غم از دست دادن عزيزان اين عزيزان غمگينم .
داداش ياشار : گريبانی برای دريدن اين بغض بی قرار ميخواهم .
ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آيی
يا حق

Saturday, March 2

امروز، روز نامزدی يکی از بهترين دوستان دوران دانشگاهم ميباشد . دوستی که شريک لحظات تنهايی و غم و شادی من بود . من و او در اين مدتی که در کنار هم بوديم و با هم ارتباط داشتيم ، يک قانون نانوشته را در آن رعايت ميکرديم و همين موضوع باعث بهينه شدن اين ارتباط با گذر زمان شده بود و آن قانون بظاهر ساده در کلام ، در عمل باعث تداوم وتکامل اين رابطه بود : در لحظاتی که با هم هستيم درک درستی از وضعيت روحی طر� مقابل بدست آورده و پس از آن به تناسب موقعيت روحی هر دويمان ، تقسيم بندی نقش ناجی و منجی بين دو طر� ؛ و هيچوقت هم از اينکه ديگری دست ياری به سمتمان دراز کند ، نگران و ناراحت نميشديم . وهمين باعث شده بود که با �راز و�رودهای هم آشنايی داشته باشيم و از نگاه و کلام ديگری ، در کمترين زمان ممکن بيشترين برداشت را داشته باشيم .
حال او دارد وارد مرحلهء تازه ای از زندگی ميشود و بهمان اندازه که همسرش وارد زندگی او ميشود ، من از زندگی او خارج ميشوم . واين جيزيست که در اين مدتی که او کارهای مربوط به ازدواجش را انجام ميدهد متوجه شده ام ؛ آری دوستی يک ات�اق و جدايی يک قانون است و ما دو ن�ر هم جدای از اين قانون نيستيم . البته من اعتراضی به اين قانون ندارم ، �قط کمی نگرانم . چرا که او هم زمان با بيرون ر�تن من از زندگيش ، شخص ديگری را جايگزين کرد ولی حالا من تنهاتر از هميشه ام و اين باعث نگرانيم ميشود . چرا که من از تنهايی ميترسم .
و حال من هستم و راهی نپيموده ؛ با پاهايی خسته ، چشمهايی به گرد غم نشسته و ذهنی پر از اما و اگر ... و زير لب با خود زمزمه ميکنم :
ای عشق بيا بال و پری ميخواهم ..... بهر اين راه خطير همس�ری ميخواهم

برايش آرزوی خوشبختی کنيد ، برايتان آرزوی پيروزی دارم .
يا حق ...

Friday, March 1

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نيست يکدم شکند خواب به چشم� کس و ليک
غم اين خ�تهء چند ، خواب در چشم ترم می شکند
نيما يوشيج
بنظر من واژهء آزادی وم�هوم آنرا از نظر رياضی ميتوان به يک تابع تشبيه کرد که دارای دامنه ، برد و يک تعري� از تابع ميباشد . اگر درست بخاطر داشته باشم همين تعري� تابع هست که مشخص کنندهء دامنه و برد آن تابع ميباشد . دامنه مثل ماده اوليه ای است که پس از �رآوری در تابع به کالای مورد نظر که همان برد ميباشد ، تبديل ميشود .
حال اگر ما تاريخ زندگی بشری و م�هوم آزادی را بعنوان يک تابع در نظر بگيريم ميتوانيم آنرا به چند تابع زير تقسيم کنيم .
آزادی يک انسان اوليه دارای يک دامنه باز از من�ی بينهايت تا مثبت بينهايت بود ولی تابعی که زندگيش در آن تعري� شده بود ، يک تابع ثابت بود که هرچه به آن نسبت ميداد تنها يک پاسخ دريا�ت ميکرد ؛ تنهايی ! پس اگر ما هم خواهان يک دامنه باز از آزادی هستيم ميتوانيم همچون نياکان خود به جنگل و کوه و صحرا پناهنده شويم که در اينصورت جوابی که ما دريا�ت خواهيم يک بازهء بسته ص�ر خواهد بود که من آنرا توصيه نميکنم .
با گذشت زمان و تکامل انديشه انسان که حاصل تجارب بشری بود ، انسانها به ا�زايش برد تابع آزادی پرداختند و با تشکيل قبايل ، روستاها و شهرها راه تمدن را پيش گر�تند و همزمان با اين ا�زايش برد آزادی به محدود کردن دامنه آن پرداختند ، بگونه ای که در يک نقطهء اپتيمم بزرگترين بازه را از هر دوی آنها داشته باشند : دامنه و برد . و برای حصول اين منظور اصل " لا ضرر و لا ضرار " را مبنای تعري� اين تابع قرار دادند .
تمدن بشری از دنيای شهرها شروع شده و تا رسيدن به شهر دنيا يا همان مدينهء �اضلهء ا�لاطون ، ارسطو و �ارابی ادامه خواهد داشت ، چرا که به اعتقاد من تاريخ در حال تکامل است واين تکامل ميسر نخواهد بود مگر با از بين ر�تن مرزهای خودساخته و رسيدن به وحدت و عظمتی که زمينه ساز حضور منجی موعود است .
و اما وظي�هء ما : خداوند در سورهء رعد - آيهء يازدهم مي�رمايد : " ان الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا ما بان�سهم " يعنی خداوند حال هيچ قومی را دگرگون نخواهد کرد ، تا زمانی که آن قوم حالشان را تغيير دهند .
ما نيز بايد مسيرمان را انتخاب کنيم . اينکه منتظر ظهور يک نجات دهنده - چه داخلی و چه خارجی - باشيم ، نه تنها دردی را دوا نميکند بلکه باعث تاخير در حرکت رو به جلو و حتی گذار از يک مرحلهء تاريخی خواهد بود . ما نيز بايد د�ين خود را به جامعهء بشری ادا کنيم و همپای تمدن امروزين که هر روز در حال بروز شدن وتغيير ميباشد حرکت کنيم . گذشته را چراغ راه آينده کنيم و به آنچه داشته ايم و يا به دروغ به ما گ�ته اند که داشته ايم بسنده نکنيم و برای يا�تن پاسخ پرسشهای خود از هيچ کوششی دريغ نورزيم حتی اگر مجبور شويم که بگوييم " خورشيد به دور زمين ميچرخد و زمين مرکز کهکشان است ". و بدانيم که انسان محدود در مکان و زمان نيست واين محدوديتها دروغهايی است که ما خود به آن تن داده ايم و در آن گر�تار شده ايم . گذشته مربوط به درگذشتگان است و آينده در انتظار ما . پس اگر به گذشته چشم دوخته ايم ما نيز جزء درگذشتگانيم و اگر راه خود را در آينده جستجو ميکنيم بايد از همين حالا شروع کنيم . �ردا ؟ نه ، همين امروز . و اول از همه بدانيم که انسان موجوديست آزاد " لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا " - " بندهء ديگری مباش ، خداوند ترا آزاد قرار داده است " و برای تعري� آزادی و بدست آوردن آن همت کنيم ، حتی اگر آزادی در دهان شير باشد و عجز ولابه را به کناری بگذاريم که در آن هيچ نخواهيم يا�ت چرا که گشته ايم ما ! و بعد اينکه به کم رضايت ندهيم چرا که اين خواست آنهايی است که جزء گذشتگان هستند و به درگذشتگان تعلق خاطر دارند و بعد از قناعت آنرا نيز از ما خواهند گر�ت و کار را به جايی خواهند رساند که شعارمان خواهد شد : هوای پاک ، شهر پاک ، ... و گويا در اين اواخر زبان پاک ! و ديگر اينکه بدانيم هد� تنها آزاديست ، به معنای واقعی کلمه . آنرا تنها در درون خود جستجو کنيم و نه در بيرون که در آن بازيهای پشت پرده سياست ، واقعيت را مجاز و مجاز را واقعيت جلوه ميدهد ؛ انسان آزاديخواه را به مسلخ واژه هايی چون براندازی ميکشاند و يک �اشيست را منظری چونان يک ر�رميست ميدهد ( البته با عرض پوزش از جناب شمس که نتوانستم به توصيه های ايشان عمل کنم ) . ودر نهايت اينکه بدانيم خاتمی تنها وسيله ايست برای رسيدن به آن غايت مطلوب ؛ آزادی ، آزادی و باز هم آزادی .
پس با هم اين ندا سر ميدهيم : زنده باد مام وطن ... زنده باد آزادی و زنده باد هر آنجه آزاديخواه در جهان است .

يا حق...